حنانهحنانه، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

حنانه نفس مامان و بابا

کودک خدا ترس

1393/4/26 12:11
نویسنده : هادی
92 بازدید
اشتراک گذاری

مردی پسر کوچکی داشت. روزی به او گفت: پسرم امروز بیا تا به باغی از باغهای مردم برویم و اندکی میوه بچینیم. پسر خردسال همراهش حرکت کرد به باغی وارد شدند و در پای درختی رسیدند. پدر به پسر گفت: همین جا منتظر باش و به اطراف اندکی بنگر تا کسی ما را نبیند.! سپس خودش بر درخت رفت و مشغول چیدن میوه گردید. چند دقیقه ای که گذشت، پسر فریاد کشید: پدر! یک نفر دارد ما را می بیند.! پدر ترسان و به شتاب از درخت پایین آمد و پرسید: او که ما را می بیند کجاست؟ پسر هوشیار پاسخ داد: او خدایی است که همه را می بیند و بر همه آگاه است. پدر از این سخن فرزند خود شرمگین شد و برای همیشه از کار زشت خویش دست برداشت .

حنانه عزیز ما بزرگترها گاهی اوقات از شما فرشته های زمینی درسهای بزرگی یاد میگیریم.

پسندها (2)

نظرات (0)